همه اختلافاتى كه در بشر هست براى اين است كه تزكيه نشده است.غايت بعثت اين است كه تزكيه كند مردم را تا به واسطه تزكيه، هم تعلم حكمت كند و هم تعلم قرآن و كتاب و اگر چنانچه تزكيه بشوند طغيان پيش نمىآيد.كسى كه تزكيه كرد خود را هيچگاه خودش را مستغنى نمىداند «ان الانسان ليطغى ان راه استغنى» وقتى كه خودش را مىبيند و براى خودش مقام قائل است و براى خودش عظمت قائل است اين خود بينى اسباب طغيان است.اختلافاتى كه بين همه بشر هست، اختلافاتى كه سر دنيا بين همه بشر هست اين اختلافات ريشهاش اين طغيانى است كه در نفسهاست و اين گرفتاريى است كه انسان دارد و گرفتارى به خود دارد و به هواهاى نفسانيه.اگر انسان تزكيه بشود و نفس انسان تربيت بشود اين اختلافات برداشته مىشود. (1)
همه اين گرفتارىهائى كه براى بشر است از اين نقطه شروع مىشود همه اين گرفتارىها از انانيت انسان است، تمام جنگهاى عالم از اين انانيت انسان پيدا مىشود.مؤمنها با هم جنگ ندارند.اگر جنگى باشد بين دو نفر، بايد بدانند كه مؤمن نيستند.مؤمنها با هم جنگ ندارند. وقتى كه ايمان نباشد و همه توجه انسان به خودش باشد، و هر چيز را براى خودش بخواهد هياهو از اينجا به پا مىشود.من براىخودم اين مسند را مىخواهم و شما هم براى خودتان مىخواهيد تعارض مىشود، من براى خودم اين فرش را مىخواهم و شما براى خودتان مىخواهيد، من براى خودم اين رياست توهمى را مىخواهم شما هم براى خودت مىخواهى، وقتى من براى خودم بخواهم شما هم براى خودتان، جمع هم ندارد، و دعوا مىشود، آن اين مملكت را براى خودش مىخواهد يكى ديگر هم براى خودش مىخواهد جنگ مىشود.اين جنگها بين انانيتهاست.جنگهاى عالم همهاش جنگهاى انانيت است.انسان با انانيتش جنگ مىكند و جنگها بين انانيتهاست، اين انانيت در اولياء نيست، جنگ هم در اولياء نيست، اگر همه اولياء در يك جائى جمع بشوند .هيچ وقت با هم جنگ نمىكنند، اصلا مخالفت با هم پيدا نمىكنند، براى اينكه همه براى خدا است، ديگر خودى نيست تا اينكه اين بكشد آن طرف و آن بكشد اين طرف و تزاحم و دعوا بشود.همه براى يك مبدأ است، براى يك جهت است. (2) اساسا اسلام براى سازندگى آمده است و نظر اسلام به ساختن انسان است.جهاد براى سازندگى، «سازندگى انسان خودش را» ، مقدم بر همه جهادهاست.اين است كه رسول اكرم «جهاد اكبر» فرمودهاند .جهادى بس بزرگ است و مشكل و همه فضيلتها دنبال آن جهاد است.
جهاد اكبر، جهادى است كه انسان با نفس طاغوتى خودش انجام مىدهد.شما جوانها از حالا بايد شروع كنيد به اين جهاد، نگذاريد كه قواى جوانى از دستتان برود.هر چه قواى جوانى از دست برود ريشههاى اخلاق فاسد در انسان زيادتر مىشود و جهاد مشكلتر.جوان زود مىتواند در اين جهاد پيروز بشود.پير به اين زودى نمىتواند.نگذاريد اصلاح حال خودتان را از زمان جوانى به زمان پيرى بيفتد.يكى از كيدهائى كه نفس انسانى به انسان مىكند و شيطان به انسان پيشنهاد مىكند اين است كه بگذار براى آخر عمر خودت را اصلاح كن، حالا از جوانى استفاده كن و بعد آخر عمر توبهكن.اين يك طرح شيطنت آميز است كه نفس انسان به تعليم شيطان بزرگ مىكند.انسان تا قواى جوانيش هست و تا روح لطيف جوانى هست و تا ريشههاى فساد در او كم است مىتواند اصلاح كند خودش را.لكن اگر چنانچه ريشههاى فساد در انسان ريشهاش قوى شد، ملكه انسان شد فسادها آنوقت است كه امكان ندارد.شما جوانها كه الان مهيا هستيد براى جهاد در راه ساختن، اين يك جهاد است لكن جهاد اكبر: جهاد در راه سازندگى خودتان است كه براى مملكت خودتان بعدها مفيد واقع بشويد.خدمتگزار باشيد.از همين سنين شما بايد شروع بشود به ساختن افرادى كه بعدها يك مملكت، يك كشور را ممكن است نجات بدهد .اگر چنانچه شما ساختيد خودتان را و فضائل انسانى را در خودتان ريشهدار كرديد.آنوقت در همه مراحل پيروز هستيد، مملكتتان را مىتوانيد نجات بدهيد.اينها كه مملكت ما را به تباهى كشيدند براى اين بود كه ساختمان خودشان فاسد بود، خودشان يك اخلاق فاسد داشتند .يك عقايد فاسد داشتند، يك اعمال فاسد.اگر چنانچه خودشان را ساخته بودند، به ملت خيانت نمىكردند.به اسلام خيانت نمىكردند. (3)

بدان اى عزيز كه چنان چه از براى اين بدن، صحت و مرضى است و علاج و معالجى، براى نفس انسان و روح آدميزاده نيز صحت و مرض و سقم و سلامتى و علاج و معالجى است.صحت و سلامت آن عبارت است از اعتدال در طريق انسانيت، و مرض و سقم آن، اعوجاج از طريق و انحراف از جاده انسانيت است.و اهميت امراض نفسانيه، هزاران درجه بيشتر از امراض جسمانيه است.زيرا كه غايت اين امراض، منتهى مىنمايد انسان را به حلول موت، و همين كه مرگ آمد و توجه نفس از بدن سلب شد، تمام امراض جسمانيه و خللهاى ماديه از او مرتفع شود، و هيچ يك از آلام و اسقام بدنيه، براى او باقى نماند.و ليكن اگر خداى نخواسته داراى امراض روحيه و أسقام نفسيه باشد، اول سلب توجه نفس از بدن و حصول توجه به ملكوت خويش، اول پيدايش امراض و أسقام آن است.مثل توجه بهدنيا و تعلق به آن مثل مخدراتى است كه انسان را از خود بيخود نموده.و سلب علاقه روح از دنياى بدن، باعث به خود آمدن آن است، و همين كه بخود آمد، آلام و أسقام و امراضى كه در باطن ذات داشت، همه به او هجوم كند، و تمام آنها كه تا آن وقت مختفى بوده و مثل آتشى بوده كه در زير خاكستر پنهان بوده هويدا گردد.و آن امراض و آلام يا از او زايل نشود و ملازم او باشد يا اگر زايل شدنى باشد، پس از هزاران سال در تحت فشارها و زحمتها و آتشها و داغها مرتفع شود. «آخر الدواء الكى» قال تعالى : يوم يحمى عليها فى نار جهنم فنكوى بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم. و منزله انبياء ـ عليهم السلام ـ منزله اطباء مشفق است كه با كمال شفقت و علاقهمندى به صحت مرضى، نسخههاى گوناگون به مناسبت حال آنها براى آنها آوردند و آنها را هدايت فرمودند به طرق هدايت . «ما طبيبانيم شاگردان حق» (4) .و منزله اعمال روحيه و قلبيه و اعمال ظاهريه و بدنيه، منزله دواى امراض است، چنانچه منزله تقوى در هر مرتبه از مراتب آن، منزله پرهيز از چيزهاى مضر است براى مرض.تا پرهيز در كار نباشد، ممكن نيست كه مرضى، مبدل به سلامت شود و نسخه طبيب مؤثر افتد.
در امراض جسمانيه گاهى ممكن است كه با ناپرهيزى جزئى باز دوا و طبيعت، غالب آيد و صحت عود كند، زيرا كه طبيعت، خود حافظ صحت است و دوا معين آن، و ليكن در امراض روحيه، امر خيلى دقيق است، زيرا كه طبيعت بر نفس از اول امر چيره شده و وجهه نفس رو به فساد و منكوس است. «ان النفس لامارة بالسوء.» از اين جهت به مجرد فى الجمله ناپرهيزى، امراض بر او غلبه كند، و رخنهها از اطراف بر او باز كند تا صحت را بكلى از بين ببرد.پس انسان مايل به صحت نفس و شفيق به حال خود و علاقهمند به صحت، پس از تنبه به اين كه راه چاره از خلاصى از عذاب اليم منحصر است به دو چيز: يكى اتيان به مصلحات و مستصحاتنفسانيه و ديگر پرهيز از مضرات و مولمات آن، و معلوم است كه ضرر محرمات در مفسدات نفسانيه، از همه چيز بيشتر است، و از اين سبب محرم شدهاند و واجبات در مصلحات، از هر چيز مهمتر است، و از اين جهت واجب شدهاند و افضل از هر چيز و مقدم بر هر مقصد و مقدمه پيشرفت و راه منحصر مقامات و مدارج انسانيه، اين دو مرحله است كه اگر كسى مواظبت به آنها كند از اهل سعادت و نجات است، و مهمترين اين دو، تقواى از محرمات است، و اهل سلوك نيز اين مقام را مقدم شمارند بر مقام اول، و از مراجعه به اخبار و آثار و خطب نهج البلاغه واضح شود كه حضرات معصومين نيز به اين مرحله بيشتر اهميت دادهاند.
پس اى عزيز اين مرحله اول را خيلى مهم شمار و مواظبت و مراقبت در أمر آن نما كه اگر قدم اول را درست برداشتى و اين پايه را محكم كردى، اميد وصول به مقامات ديگر است، و الا رسيدن به مقامات، ممتنع، و نجات بس مشكل و صعب مىشود. جناب عارف بزرگوار و شيخ عالى مقدار ما مىفرمودند (5) كه مواظبت به آيات شريفه آخر سوره حشر، از آيه شريفه «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد.» تا آخر سوره مباركه با تدبر در معنى آنها در تعقيب نمازها، و خصوصا در اواخر شب كه قلب فارغ البال است، خيلى مؤثر در اصلاح نفس است.و نيز براى جلوگيرى از شر نفس و شيطان، دوام بر وضو را سفارش مىفرمودند و مىگفتند: وضو به منزله لباس جندى است، و در هر حال از قادر ذوالجلال و خداوند متعال جل و جلاله با تضرع و زارى و التماس بخواه كه تو را توفيق دهد در اين مرحله و تو را يارى فرمايد در حصول ملكه تقوى . و بدان كه اوايل امر، قدرى مطلب، سخت و مشكل مىنمايد، ولى پس از چندى مواظبت، زحمت به راحت مبدل مىشود و مشقت به استراحت.بلكه به يك لذت روحانى خالصى بدلمىشود كه اهلش آن لذت را با جميع لذات، مقابل نكنند.و ممكن است ان شاء الله پس از مواظبت شديد و تقواى كامل از اين مقام به مقام تقواى خواص ترقى كنى كه آن تقواى از مستلذات نفسانيه است.زيرا كه لذت روحانى را كه چشيدى، از لذات جسمانيه كم كم منصرف شوى و از آنها پرهيز كنى.پس راه بر تو سهل و آسان شود و بالاخره لذات فانيه نفسانيه را چيزى نشمارى.بلكه از آنها متنفر شوى و زخارف دنيا در چشمت، زشت و ناهنجار آيد، و وجدان كنى و بيايى كه از هر يك از لذات اين عالم در نفس اثرى، و در قلب، لكه سودايى حاصل شود كه باعث شدت انس و علاقه به اين عالم شود.و اين خود اسباب اخلاد در ارض گردد و در حين سكرات موت به ذلت و سختى و زحمت و فشار مبدل گردد، چه كه عمده سختى سكرات موت و نزع روح و شدت آن در اثر همين لذات و علاقه به دنيا است.چنان چه پيش از اين اشاره به آن شد.و چون انسان، وجدان اين معنى كرد، لذات اين عالم بكلى از نظرش بيفتد و از تمام دنيا و زخارف آن متنفر گردد و گريزان شود.و اين خود ترقى دوم است به مقام سوم تقوى.
پس راه سلوك إلى الله سهل و آسان شود و طريق انسانيت براى او روشن و وسيع گردد، و قدم او كم كم قدم حق شود و رياضت او رياضت حق گردد، و از نفس و آثار و اطوار آن گريزان شود، و در خود عشق به حق مشاهده كند، و به وعدههاى بهشت و حور و قصور قانع نشود، و مطلوب ديگرى و منظور ديگرى طلب كند و از خودبينى و خود خواهى متنفر گردد. پس تقوى از محبت نفس نمايد و متقى از توجه به خود و خودخواهى شود.و اين مقامى است شامخ و رفيع و اول مرتبه حصول روابح ولايت است.و حق تعالى او را در كنف لطف خود جاى دهد و از او دستگيرى فرمايد و مورد الطاف خاصه حق شود و آن چه پس از اين براى سالك رخ دهد، از حوصله تحرير خارج است.و الحمد لله اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا و الصلاة على محمد و آله الطاهرين. (6) عزمتان جزم اين معنا باشد و توجهتان به خدا و اعمالتان خالص براى خداى تبارك و تعالى و جديت كنيد كه در آن مدرسه كه هستيد تحصيل كنيد و بالاتر از تحصيل، تهذيب اخلاق، اسلامى باشيد و علوم اسلامى را با نفوس اسلامى تكميل كنيد و در كنار تحصيل جدى بر احكام اسلام و معارف اسلاميه تهذيب اسلامى داشته باشيد.مدرسههاى علمى و دينى و تمام مدارسى كه در آن تحصيل مىشود چه تحصيلات علوم دينى باشد يا تحصيلات ديگر باشد، در رأس برنامههايشان در اين جمهورى اسلامى بايد اين معنا باشد كه مهذب باشند قبل از اينكه عالم هستند، مهذب باشند قبل از اينكه محصل هستند.در مدارس، همه مدارس سرتاسر كشور لازم است كه اشخاصى كه مهذب هستند و علما و گويندگانى كه راه حق را تا آن اندازه كه قدرت داشتند پيمودهاند در اين مدارس بروند و حوزه اخلاقى و حوزه تهذيب و حوزه معارف اسلامى تشكيل بدهند كه در كنار تحصيلات علمى، تهذيب اسلامى و اخلاق اسلامى باشد، كه اگر تهذيب اسلامى در مدارس نباشد چه مدارس دينى و چه مثل دانشگاه و ساير دانشگاهها كه اينها هم باز مدارس اسلامى و دينى هستند بايد توجه كنند كه معلمانى كه در اين مدارس هستند و كسانى كه در اين مدارس تبليغ مىكنند يا صحبت مىكنند اشخاصى باشند كه صد در صد اسلامى و معتقد به احكام اسلام و عقائد اسلامى باشند كه كسانى كه پيش آنها تربيت مىشود تربيتهاى اسلامى با تهذيبهاى اسلامى باشد و شما بدانيد كه اگر چنانچه عالم هر عالمى باشد، [كه] تهذيب اسلامى پيدا نكرده است و اخلاق اسلامى پيدا نكند براى اسلام مضر است كه نافع نيست.
آنقدرى كه اسلام، از زبان و قلم اشخاصى كه تعهد به اسلام نداشتهاند و انحراف داشتهاند كشور ما صدمه ديده است كه از توپ و تانك و از محمد رضا و پدرش صدمه نديده است.صدمه اينها صدمه روحى است، صدمه روحى بالاتر از صدمات جسمى است.اگر چنانچه عالم مهذب نباشد و لو اينكه عالم به احكام اسلام باشد و لو اينكه عالم به توحيد باشد اگر مهذب نباشد براى خودش و براىكشورش و براى ملتش و براى اسلام ضرر دارد كه نفع ندارد. اگر بخواهيد خدمتگزار اسلام باشيد خدمتگزار ملت اسلامى باشيد و اسير در دست ابر قدرتها و آنها كه پيوند با ابر قدرتها دارند نباشيد، بايد دانشگاه و فيضيه و همه آنها كه مربوط به دانشگاه هستند و همه آنها كه مربوط به فيضيه هستند در رأس برنامههاى تحصيلىشان برنامه اخلاقى و برنامههاى تهذيبى باشد تا فرآوردههاى آنها امثال مرحوم مطهرى رحمه الله را به جامعه تسليم كند و اگر خداى نخواسته بر خلاف باشد آنوقت افراد مقابل اين افراد را به جامعه مىفرستد و اينها جامعه را به فساد مىكشند و مردم را به اسارت.
آنقدر كه كشور ما از دانشگاه و فيضيه صدمه ديده است از جاهاى ديگر نديده است.بايد هر دوى اينها مهذب باشند و علماى اسلام و اساتيد دانشگاه با هم پيوند داشته باشند.تفاهم داشته باشند كه اين دو محل را محل اسلامى كنند و معلمهايى كه انتخاب مىشوند در دانشگاه بخصوص و در ساير جاها، معلمهاى متعهد باشند و معلمهايى باشند كه نه دست آنها طرف شرق باشد و نه دست آنها طرف غرب دراز باشد.اگر چنانچه در بين معلمين ما شرقى يا غربى باشد اين كشور ما يا گرايش به شرق پيدا مىكند يا گرايش به غرب پيدا مىكند و از محتواى جمهورى اسلامى كه شعارش نه شرقى و نه غربى است تهى مىشود و اعتناى به اينكه بعضى از اشخاص مىگويند كه نبايد اينطور تهذيبها بشود و بايد آزاد و سر خود هر كس هر جا مىخواهد برود و هر معلمى بخواهد جوانها و بچههاى ما را هر جور تربيت كند اين انحراف است، و بر خلاف تعاليم عاليه اسلام است.اسلام آنقدر كه به تهذيب اين بچههاى ما و جوانهاى ما كوشش دارد به هيچ چيز كوشش ندارد.اسلام اصلا براى آدم ساختن آمده است و اين مكتبهاى انحرافى آدم را از آدميتش بيرون مىكند و كشور ما را به جايى مىرساند كه يا پناه به شرق و كمونيست ببرد يا پناه به غرب و آمريكا.و منشاء تمام اين بدبختىها اين اساتيدى بودند كه متعهد نبودند و زير دست آنها افرادى بيرون آمدند كه آن افراد جامعه ما را به هلاكت رساندند و پيوند مملكت ما را و سرانمملكت ما را با شرق يا با غرب، متصل كردند .
مهمتر چيزى كه براى كشور ما لازم است تعهد اسلامى و تهذيب اسلامى است كه اگر اين يك سنگر صحيح بشود و سنگر دانشگاه و فيضيه يك سنگر اسلامى باشد، ديگر ساير ملت به اين طرف يا آن طرف نخواهند گرائيد و با صراط مستقيم راه انسانيت و راه اسلاميت و راه استقلال و راه آزادى را طى مىكنند.و من از خداى متعال خواستارم كه توفيق به همه شما خواهران و برادران بدهد و همه شما در راه هدف كه همان اسلام است، در راه هدف اعلى كه الله است قدم برداريد و ديگران را به همان راه هدايت كنيد كه اين راه مستقيم انسانيت است و خداى تبارك و تعالى ما را هدايت كند به اين صراط مستقيم. (7) بايد از حوزههاى علميه يك عالمى به تمام معنا متعهد بيرون بيايد و مركز ساخت انسان باشد و دانشگاه هم مركز ساخت انسان.ما انسان دانشگاهى مىخواهيم، نه معلم و دانشجو، دانشگاه بايد انسان ايجاد كند و انسان بيرون بدهد، اگر انسان بيرون داد، انسان حاضر نمىشود كه كشور خودش را تسليم كند به غير، انسان حاضر نمىشود كه تحت ذلت برود و اسارت، [دشمنان] هم از انسان مىترسند.سابق رضا خان از مدرس مىترسيد براى اينكه انسان بود ...رضاخان رقيب خودش را مدرس مىدانست، به ديگران اعتنايى نداشت.رقيب خودش را مدرس مىدانست كه وقتى كه مىايستاد و صحبت مىكرد، متزلزل مىكرد همه را.يك انسان بود، وضع زندگيش آن بود كه شما شنيديد و من ديدم.وقتى كه وكيل شد يعنى از اول به عنوان فقيهى كه بايد در مجلس باشد تعيين شد، آنطور كه نقل كردهاند يك گارى با يك اسبى در اصفهان خريده بود و سوار شده بود و خودش آورده بود تا تهران، آنجا آن را هم فروخته بود و منزلش يك منزل محقر از حيث ساختمان.يك قدرى بزرگ بود ولى محقر از حيث ساختمان و زندگى يك زندگى مادون عادى كه در آنوقت لباس كرباس ايشان زبانزد بود، كرباسى كه بايد از خود ايران باشدمىپوشيد . اين وطنخواهها كدام لباسشان مال ايران است؟ بايد همه اشخاصى كه علاقه دارند به اين كشور، علاقه دارند به اسلام، علاقه دارند به اين ملت توانشان را روى هم بگذارند براى اصلاح دانشگاه [غير مهذب]، خطر دانشگاه از خطر بمب خوشهاى بالاتر است.چنانچه خطر حوزههاى علميه هم از خطر دانشگاه بالاتر است.بايد تهذيب بشوند اينها، بايد اشخاص متعهد چه در حوزههاى علميه و چه در دانشگاه كمر خودشان را محكم ببندند براى اصلاح.حالا شما آقايان يك قدم را برداشتيد و اين قدم پر بركتى است و او اينكه آن ديوار بزرگى كه بين شما كشيده بودند، آن سد عظيمى را كه ما بين به اصطلاح فيضيه و دانشگاه كشيده بودند، آن سد را شما شكستيد.اين قدم اول است كه شما برداشتيد و قدمهاى بعد كوشش در اينكه از همه جهات مستقل باشيد و وابسته نباشيد.
ديگران و نسلهاى آتيهاى كه انشاء الله مىآيند متوجه باشند كه اين دو مركز بايد با هم باشند و اين دو مركز بايد علم و عمل، علم و تهذيب را به منزله دو بالى بدانند كه با يكى از آنها نمىشود پريد، قدمهاى بعد تهذيب است.مهم اين است كه يك كسى كه از دانشگاه بيرون مىآيد بفهمد كه من با بودجه اين مملكت تحصيل كردهام، متخصص شدهام، و به مقامات عاليه علم رسيدهام و بايد براى اين مملكت خدمت بكنم و براى استقلال اين كشور بايد خدمتگزار باشم.بايد اين اساتيد دانشگاه آن چيزهايى كه در سالهاى طولانى و خصوصا در اين تقريبا 50 سال آخر در مغز اين جوانها انباشته كردهاند و به آنها همچو باورانده بودند كه ما خودمان چيزى نيستيم و بايد همه چيزمان از آنجا، [خارج] باشد، كه اين موجب اين شد كه مغزهاى اينها به كار نيفتاد براى اينكه خودشان يك چيزى را ايجاد كنند، بايد آنهائى كه به اين كشور علاقه دارند، آنهائى كه به اين ملت علاقه دارند، آنهائى كه خودشان وابسته نيستند و خدمتگزار ابر قدرتها نيستند، آنها همت كنند به اينكه دانشگاه را يك مركزى درست كنند كه مركز علم و تهذيب باشد، كه همه تخصصها در خدمت خود كشور باشد نه اينكه متخصص بشود و با آن تخصصش ما را به دامن آمريكا بكشد، متخصص بشود و با آن تخصصش به كشور ما ضربه وارد كند، هر چه متخصصتر بدتر. آن كسى كه مهذب نشده است و آن كسى كه براى كشور خودش احساس نكرده كه من براى اين كشور هستم و از اين كشور من استفاده كردهام و استفاده علمىام را بايد به اين كشور تحويل بدهم، اگر چنانچه اين احساس نباشد و اين باور نباشد، دانشگاه بدترين مركزى است براى اينكه ما را به تباهى بكشد و اگر اين احساس پيدا شد و اين اساتيد دانشگاه، آنهائى كه متعهدند، آنهائى كه توجه دارند، آنهائى كه در زمان سابق براى اين مملكت غصه مىخوردند .بايد خودشان را مجهز كنند كه اين فرزندان ايران، متعهد و در خدمت خود ايران باشند.اگر اينطور بشود، دانشگاه بالاترين مقامى است كه كشور ما را به سعادت مىرساند.
دانشگاه دو راه دارد: راه جهنم و راه سعادت، راه ذلت و مسكنت و نوكرمآبى و امثال اينها و راه عظمت و عزت و بزرگ منشى.تا ما همين دانشگاه [غير مهذب] را داريم فايده ندارد، ما 50 سال است دانشگاه داريم و هر چه فساد توى اين مملكت پيدا شد از اين اشخاصى بود كه در دانشگاه تحصيل كرده بودند، تخصص هم شايد داشتند. اگر تهذيب در كار نباشد، علم توحيد هم به درد نمىخورد. «العلم هو الحجاب الاكبر» هر چه انباشتهتر بشود علم، حتى توحيد كه بالاترين علم است انباشته بشود در مغز انسان و قلب انسان، انسان را اگر مهذب نباشد، از خداى تبارك و تعالى دورتر مىكند.بايد كوشش بشود در اين حوزههاى علميه، چه حال و چه بعدها كوشش بشود كه [طلاب] را مهذب كنند.در كنار علم فقه و فلسفه و امثال اينها، حوزههاى اخلاقى، حوزههاى تهذيب باشد و حوزههاى سلوك «الى الله تعالى» . شما مىدانيد كه مرحوم شيخ فضل الله نورى را كى محاكمه كرد؟ يك معمم زنجانى، يك ملاى زنجانى محاكمه كرد و حكم قتل را او صادر كرد.وقتى معمم، ملا، مهذب نباشد، فسادش از همه كسبيشتر است در بعضى روايات هست كه در جهنم، بعضىها، اهل جهنم از تعفن بعضى روحانيين در عذاب هستند و دنيا هم از تعفن بعضى از اينها در عذاب است. تا اصلاح نكنيد نفوس خودتان را، از خودتان شروع نكنيد و خودتان را تهذيب نكنيد، شما نمىتوانيد ديگران را تهذيب كنيد.آدمى كه خودش آدم صحيحى نيست نمىتواند ديگران را تصحيح كند، هر چه هم بگويد فايده ندارد.كوشش كنند علمائى كه الان در حوزهها هستند، در هر حوزهاى از حوزههاى اسلامى كه اين جوانها كه با يك فطرت سالم مىآيد، بعد از ده، بيست سال با يك فطرت فاسد بيرون نروند.تهذيب لازم است...
البته همه، همه ملت و همه انسانها بايد مهذب بشوند، لكن تاجر اگر مهذب نشد، كارش يك كار گرانفروشى و [امثالش] اينهاست كه وقتى همهاش را روى هم بگذارند فسادش زياد است اما يك نفر اينقدرها فساد ندارد.اما عالم اگر فاسد بشود، يك شهر را، يك مملكت را به فساد مىكشد.چه عالم دانشگاه باشد و چه عالم فيضيه، فرقى نمىكند.انشاء الله خداوند تبارك و تعالى اين قدمى را كه شما عزيزان برداشتيد و آن وحدت بين شما و دانشگاه و شما و روحانيون اين قدم را مبارك كند و توجه به اين داشته باشيد حالا كه شما داريد به هم نزديك مىشويد نقشههائى كه براى جدا كردن شما از هم است بيشتر به كار مىافتد. (8) اشكال ما اين است كه مواجه هستيم با اشخاصى كه بدون توجه به مشكلات و بدون توجه به خواستهاى ملت به مجرد اينكه گفته مىشود كه فلان مركز بايد اسلامى باشد آنها مىگويند يعنى تخصص نباشد.اينها مىخواهند كه به دنيا ارائه بدهند كه اسلام با علم و تخصص مخالف است.در صورتى كه آيات قرآن كريم آنقدر راجع به علم و راجع به دانش سفارش فرموده است كه شايد در ساير كتب ديگر نباشد، اسلام با تخصص، با علم، كمال موافقت را دارد لكن تخصص و علمى كه خدمت ملت باشد در خدمت مصالح مسلمينباشد.يك صحبت اين است كه ما متخصص نمىخواهيم .كه اين را به طور تبليغات نسبت مىدهند به بعضى مثلا مسلمين كه وقتى مىگويند بايد در دانشگاه انقلاب فرهنگى بشود بايد دانشگاهها اسلامى باشد، اينها از اين فورا منتقل مىكنند مطلب را به اينكه دانشگاهها ديگر طبيب لازم ندارد، متخصص طب نمىخواهد.متخصص صنعتهاى پيشرفته نمىخواهد، فقط بايد بروند آنجا و مسائل، احكام اسلامى را بگويند.اين از شيطنتهائى است كه شايد بعضى از افراد و گروهها نسبت به اسلام و انجمنهاى اسلامى كه گفته مىشود و خصوص انقلاب فرهنگى اينطور تبليغات مىشود.اينها نمىدانند كه مقصود ما كه مىگوئيم بايد تمام گروهها، تمام نهادها و بخصوص دانشگاه كه مركز علم است و مغز متفكر جامعه است.ما كه مىگوئيم بايد اينها اسلامى باشد، نمىگوئيم كه ما احتياج به متخصص نداريم .تا آنجا اسلام كوشش دارد براى متخصص كه در احكام عادى هم، در احكام شرعى هم متخصصتر را ميزان قرار داده است.رأى متخصصتر را ميزان قرار داده است ما مسأله ديگرى مىگوئيم، درد ما يك درد ديگرى است.درد اين است كه كشور ما را آنطور در اين سنين زيادى كه خارجىها پا به آن باز كردند و خصوصا در اين 50 سال دوره سياه پهلوى آنطور تبليغات كرده بودند و كردند كه آنها مىخواهند در ذهن ملت ما و جوانهاى ما متمركز كنند كه ايران و اسلام از عهده اينكه يك علمى را، يك تخصصى را، يك صنعتى را ايجاد كند عاجز است.ما حتما بايد يا دستمان را در همه چيزها به طرف شرق و كمونيست دراز كنيم يا دستمان را به طرف آمريكا و ممالك غربى سرمايهدارى، آنطور تبليغات كردهاند كه مىگويند بايد ما در تمام چيزها از سر تا به پا غربى بشويم يا شرقى باشيم.من در تركيه كه بودم مجسمه آتاترك را كه در بعضى ميدانها گذاشته بودند و دستش را بلند كرده بود، گفتند كه اين دست را طرف غرب بلند كرده و مىخواهد بگويد كه ما بايد هر چه داريم از غرب بيايد.در ساير ممالك اسلامى هم تبليغات را طورى كرده بودند كه ما در هر امرى بايد مستشار از غرب يا از شرقبياوريم و اصلا مغز ايرانى لايق اين نيست كه يك كار مثبتى بتواند انجام بدهد، حتى كشاورزى هم نمىتواند.اين يك برنامهاى بوده است كه ريخته شده بود است و تبليغاتى كه در دنبال اين برنامه به طور وسيع شده بود باور آورده بود ملت ما را، بسيارى از افراد ما را به اينكه ما هيچ نداريم و نمىتوانيم هم داشته باشيم ما بايد حتما برويم يا به طرف غرب و در بلوك غربى واقع بشويم تا آنها به ما ترحم كنند و حاجتهائى كه ما داريم آنها برآورده كنند و يا بايد به طرف شرق كمونيست برويم تا آنها اين عمل را انجام بدهند.
آنكه ما اصرار داريم به اينكه دانشگاه كه مغز متفكر يك ملت است بايد از وابستگىهاى به شرق و غرب كنار برود و نمىشود كه كنار برود الا اينكه فرم اسلامى را پيدا بكند، آن اين نيست كه دانشگاه ما نبايد علم و صنعت تحصيل كند بلكه بايد فقط همين آداب صلوة را به جا بياورد! اين يك مغالطهاى است كه تا صحبت دانشگاه اسلامى و اينكه بايد انقلاب فرهنگى پيدا بشود، فرياد مىزنند آنهائى كه مىخواهند ما را به طرف شرق و عمدتا به طرف غرب بكشانند، اين است كه اينها با تخصص مخالفند، با علم مخالفند. ما با تخصص مخالف نيستيم، با علم مخالف نيستيم، با نوكرى اجانب مخالفيم.ما مىگوئيم كه تخصصى كه ما را به دامن آمريكا بكشد يا انگلستان، يا به دامن شوروى بكشد يا چين، اين تخصص، تخصص مهلك است، نه تخصص سازنده.ما مىخواهيم متخصصينى در دانشگاه تربيت بشوند كه براى ملت خودشان باشند، نه براى كشاندن دانشگاه به طرف شرق يا طرف غرب.ما مىخواهيم كه تمام اداراتى كه در اين كشور هست و تمام جاهائى كه صنعت مىخواهند ايجاد كنند و مىخواهند در صنعت بزرگ بشوند و در علم، ما مىخواهيم اين علم و صنعت و همه چيزها در خدمت ملت باشد، نه در خدمت اجانب.تخصصى كه در خدمت اجانب است ضررش از همه چيزها بالاتر است.
علمى كه ما را بكشد به طرف آمريكا يا شوروى، آن علم، علم مضر است، آن علمى است كه براى ملتها هلاكت مىآورد.اشخاص كه در دانشگاه سابق تربيت شدند الا قليلى از آنها، اينها براى كشور ما اگر ضرر نداشتند، كه داشتند، نفعى نداشتند.ما مىخواهيم يك دانشگاهى داشته باشيم در خدمت خود ملت، در خدمت ايران، نه دانشگاهى داشته باشيم كه در شعار اين باشد كه ما مىخواهيم كه ايران متمدن آباد داشته باشيم و رو به دروازه تمدن برويم و وقتى كه واقعش را ديديم و ديديد، از همه جهات وابسته بوديم.ما با دانشگاهى كه ما را وابسته به خارج بكند، هر خارجى مىخواهد باشد، ما با آن دانشگاه از اساس مخالفيم ما دانشگاهى مىخواهيم كه ما را از وابستگىها بيرون بياورد، ما را مستقل كند، تمام كشور ما را مستقل كند و از وابستگىها خارج كند.ما متخصص مىخواهيم و اسلام با تخصص موافق است و اسلام در رأس اديانى است كه از علم و تخصص تمجيد كرده و مردم را دعوت كرده است.حتى دعوت كرده است كه هر جا يافتيد علم را، حتى از هر كافرى يافتيد، آن را بگيريد، اما بايد بگيريد و در خدمت اسلام و كشور باشد، نه علم را بگيريد و بر ضد كشور خودتان استعمال كنيد.
ما مىخواهيم يك دانشگاهى داشته باشيم و يك كشورى داشته باشيم كه اين وابستگى مغزى ما را كه مقدم بر همه وابستگىها و خطرناكتر از همه وابستگىهاست نجات بدهد.ما اساتيد دانشگاهى را مىخواهيم كه آن اساتيد بتوانند مغزهاى جوانهاى ما را مستقل بار بياورند، غربى نباشند، شرقى نباشند، رو به غرب نايستند، آتاترك (9) نباشند و تقى زاده (10) هم نباشند.ما مىخواهيم يك دانشگاهى داشتهباشيم.بعد از چند سال ديگر تمام حوائج خودمان را، خودمان تحصيل كنيم.ما با تخصص هيچ مخالفتى نداريم و آن چيزى را كه ما با آن مخالفيم وابستگى مغزهاى جوانهاى ما به خارج و شرق و غرب است كه دانشگاههاى ما الا عده معدودى يا در صدد نبودند كه اين وابستگى را بردارند يا درصدد بودند كه وابسته كنند اين مغزها را به خارج.ما مىخواهيم كه اگر چنانچه مرضى پيدا كرديم اينطور نباشد كه بگويند بايد حتما برويد به انگلستان، حتما برويد به آمريكا، ما مىخواهيم كه همانطورى كه يك آمريكائى اگر مريض شد به ايران نمىآيد و يك انگليسى اگر مريض شد به ايران نمىآيد يك ايرانى هم اگر مريض شد، جاى ديگر نرود.ما يك همچو تخصصى مىخواهيم كه جورى بار بياورد كشور را و جوانهائى كه در رأس امور كشور هستند جورى بار بياورد كه اينها مغزهايشان وابسته نباشد و فكرى جز اسلام و ايران در سرشان نباشد، ما با تخصص مخالف نيستيم، انجمنهاى اسلامى هم همين طور كدام انجمن اسلامى مىتواند با تخصص مخالف باشد؟ كدام انجمن اسلامى نمىخواهد كه تمام جوانهاى ما در رشتههاى مختلف متخصص باشند و خود كفا باشند؟ همه مىخواهند، لكن دانشگاههاى زمان سابق را ديديد كه ما بعد از چندين سال، سالهاى طولانى كه دانشگاه داشتيم، آنوقت يك كسى كه به عنوان رئيس مملكت خودش را جا زدهبود و آن شاه مخلوع بود، براى آپانديس يكى از بستگان خودش از خارج آدم آورد و طبيب آورد كه عمل كند، براى اينكه او در مغز پوكش مىدانست اين معنا را كه جورى اين ايران را وابسته كرده كه خودشان از عهده اين معنا بر نمىآيند و اگر برآيند هم بايد كارى كرد كه به همه ملتها فهماند كه ما هيچ نيستيم...مىخواهيم اين فكر را از توى كلهها بيرون كنيم.انجمن اسلامى بايد در صدد اين معنا باشند كه اين فكر از اذهان بيرون كنند و خودشان را بيابند، بعد از اينكه در قرنها تقريبا خودشان را گم كرده بودند.ما مىخواهيم طورى باشد و افرادى تربيت بشود كه كتاب قانون او (11) در اروپا الآن هم مورد استفاده است، نه اينكه كسى باشد كه، اشخاصى باشند كه الفباى مسائل اسلامى را نمىدانند و تا صحبت مىشود مىگويند اسلام نمىتواند.ما يك همچو دانشگاهى مىخواهيم كه همطراز با حوزههاى علميهاى كه هيچ روز وابستگى نداشتهاند به خارج و اگر يك كسى، يك نفر، دو نفر وابستگى داشتند، رسوا هستند.ما مىخواهيم دانشگاهى باشد كه همفكر باشد با دانشگاههاى علميه قديمى كه آنها هيچ روز وابسته به خارج نبودند و اگر فردى يا افرادى از آنها منحرف بودند، در بين آنها رسوا بودند.ما مىخواهيم يك همچو مطلبى تحقق پيدا بكند. (12) ساده انديشى است كه انسان گمان كند كه يك معلمى كه انحراف دارد، معلمى كه يا طرف شرق است و يا طرف غرب، يا تربيت شرقى دارد يا تربيت غربى، آن را ما معلم قرار بدهيم از براى اين فرزندانى كه نفوسشان مثل آينه صيقلى است و هر چه در او وارد بشود مىپذيرد، ساده انديشى است كه ما جوانهاى خودمان را به دست معلمى بدهيم كه به طرف شرق مىرود و بچههاى ما را شرقىكند يا به طرف غرب مىرود و بچههاى ما را غربى كند.ساده انديشى است كه ما گمان كنيم كه فقط تخصص ميزان است و علم ميزان است، علم الهى هم ميزان نيست، علم توحيد هم ميزان نيست، علم فقه و فلسفه هم ميزان نيست، هيچ علمى ميزان نيست، آن علمى ميزان است و آن عملى براى بشر سعادت است كه تربيتى در آن باشد كه از مربى القا شده باشد، از كسى كه تربيت الهى شده است القا بشود به بشر.
اگر چنانچه در همه مدارس ما، چه مدارس علوم اسلامى و چه مدارس علوم ديگر، اگر در همه آنها اين معنا باشد و انحراف در كار نباشد و استقامت باشد، چندى نمىگذرد كه همه جوانهاى ما كه اميد آتيه اين مملكت هستند، همه اصلاح مىشوند و همه نه شرقى و نه غربى بار مىآيند و همه بر صراط مستقيم واقع مىشوند.ساده انديشى است كه ما گمان بكنيم كه كافى است براى ما اينكه يك اشخاصى باشند داراى علم، [بلكه بايد] اشخاصى باشند كه علم داشته باشند و تربيت، و لااقل علم داشته باشند و انحراف نداشته باشند.فرضا كه ما بخواهيم كه علم را رواج بدهيم و از علم علما استفاده كنيم، بايد علمى باشد لااقل انحراف نباشد، كار نداشته باشد به شرق و غرب، اينطور نباشد كه معلمين ما و مربىهاى جوانهاى ما، تربيت مسكو شده باشند يا تربيت واشنگتن.ساده انديشى است كه ما گمان كنيم كه بايد همه اينها كه تخصص دارند هر طورى مىخواهند باشند، بايد بيايند و ما از آنها استفاده كنيم.استفاده نمىتوانيم بكنيم اگر مرض ظاهرى ما را يك متخصص خوب بكند، امراضى باطنى براى ما ايجاد مىكند، از يك مرض كم به يك مرض بزرگ، از يك مرض كوچك به يك مرض بزرگ ما را مىكشاند.بايد توجه داشته باشيم ما به همه مسائل.همين حزب بعثى را كه ملاحظه مىكنيد كه الان مبدأ اينهمه گرفتارى براى كشور ما و براى كشور مسلم عراق ايجاد كرده است و براى آنجا بيشتر از اينجا ايجاد كرده است، اينها همينها هستند كه بسيارىشان متخصصاند و بسيارىشان دانشگاه رفته و از دانشگاه بيرون آمدهاند لكن تربيتنداشتند، تزكيه نداشتند.اگر علم باشد و تزكيه نباشد، هم آن رژيم سابق پيش مىآيد و هم اين رژيم صدام.اگر ما تزكيه نكنيم خودمان را و اگر چنانچه همراه با علم تزكيه نباشد، كشور ما هم كشيده مىشود به همان طرفها و ما هم صدام خواهيم شد.بايد تربيت شما، تربيت معلم، يك تربيت اسلامى باشد، يك تربيت انسانى باشد، يك تربيت در صراط مستقيم باشد و الا تربيت مسكو را نمىتوانيم بپذيريم و تربيت واشنگتن را هم نمىتوانيم بپذيريم. (13)
پىنوشتها:
1 ـ بيانات امام خمينى در جمع اقشار مختلف مردم تبريز صحيفه نور جلد 14 ـ ص 254 ـ تاريخ : 11/3/ 60
2 ـ تفسير سوره حمد ـ ص 31 ـ 30
3 ـ بيانات امام خمينى در جمع گروهى از دانشجويان اصفهان صحيفه نور جلد 7 ـ ص 211 ـ تاريخ: 5/4/ 58
4 ـ اشاره به بيتى از اشعار مثنوى مولوى:
ما طبيبانيم شاگردان حق
بحر قلزم ديد ما را فانفلق
5 ـ منظور آيت ا...محمد على شاهآبادى، استاد عرفان حضرت امام است.
6 ـ چهل حديث ـ حديث دوازدهم ـ ص 183 ـ 180 ـ نشر فرهنگى رجاء، چهل حديث ـ حديث دوازدهم ـ ص 209 ـ 207 ـ انتشارات مؤسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام (س)
7 ـ بيانات امام خمينى در جمع كاركنان مدرسه عالى شهيد مطهرى صحيفه نور جلد 14 ـ ص 113 ـ 112 ـ تاريخ: 10/12/ 59
8 ـ بيانات امام خمينى در جمع اعضاى دفتر تحكيم وحدت حوزه و دانشگاه صحيفه نور جلد 13 ـ ص 211 ـ 209 ـ تاريخ: 27/9/ 59
9 ـ مصطفى كمال آتاترك پس از جنگ جهانى اول و فروپاشى حكومت عثمانى، جمهورى تركيه را تشكيل داد.ولى در دوران حكومت خود تحت عنوان خودسازى كشور فرهنگ و انديشههاى غربى را به شدت ترويج و باورهاى مذهبى و فرهنگ و تاريخ اسلامى كشور را تضعيف نمود.شعار جدائى كامل دين از سياست، تغيير خط تركيه به لاتين، تغيير لباس و پوشش ملى به پوشش غرب و بىاعتنائى به مذهب و آموزههاى دينى و مساجد از اقدامات عمده اوست.رضاخان در ايران نيز مشابه اقدامات آتاترك را انجام داد.
10 ـ سيد حسن تقىزاده در سال 1295 قمرى در تبريز متولد شد و طى سالهاى 1321 به بعد چندين سال را در خارج گذراند و تحت تأثير فرهنگ غرب قرار گرفت.پس از مشروطيت بهعنوان نماينده به مجلس راه يافت و در جريان به توپ بستن مجلس، به سفارت انگليس پناه برد و به سلامت از حادثه گريخت.در مجلس دوم به عنوان رهبر دمكراتهاى مجلس حملات گستاخانهاى عليه باورهاى دينى و مذهبى و دعوت مردم به تقليد از، غرب پرداخت به همين دليل شايع گرديد كه علماى نجف حكم عدم صلاحيت نمايندگى او را صادر كردهاند از اين رو مجددا از كشور خارج و مدت 2 سال در اروپا و آمريكا بسر برد.در دوره رضاخان بعنوان وزير دارائى قرارداد نفت را با انگليس تنظيم و به مجلس برد و به مدت 32 سال انگلستان را حاكم مطلق بر نفت ايران كرد كه موجب بدنامى فراوان براى او شد.او از جمله غرب زدگان مشهورى بود كه نقش فراوانى در رواج فرهنگ و باورهاى ـ غربى در كشور داشت.جمله معروف او كه «براى نجات و پيشرفت مملكت بايستى از نوك پا تا فرق سر غربى شد» از مظاهر غربگرائى مفرط اوست.
11 ـ منظور شيخ الرئيس ابو على سينا فيلسوف و انديشمند بزرگ اوايل قرن پنجم هجرى است كه علاوه بر كتابهاى معتبر در فلسفه، كتاب قانون او در طب نيز از آنچنان اعتبارى برخوردار است كه سالها بعنوان مرجع در دانشگاههاى غرب مورد استفاده بوده است.
12 ـ بيانات امام خمينى در جمع اعضاى انجمن اسلامى و جهاد دانشگاهى دانشگاه علم و صنعت و... صحيفه نور جلد 14 ـ ص 234 ـ 232 ـ تاريخ: 4/3/ 60
13 ـ بيانات امام خمينى در جمع گروهى از دانشجويان مراكز تربيت معلم صحيفه نور جلد 13 ـ ص 270 ـ 269 ـ تاريخ: 18/10/ 59 |