حضرت فاطمه زهرا(س) دختر گرامي پيامبر اکرم(ص) و خديجه کبري است. پدري چون پيامبر خدا و مادري چون خديجه کبري که از نيکوترين و عفيف ترين زنان عرب قبل اسلام و در دوره اسلامي نخستين زني که به پيامبر اکرم(ص) ايمان آورد وآن چه از مال دنيا در اختيار داشت در راه پيشرفت اسلام بذل کرد. حضرت زهرا(س) در بيستم جمادي الثاني سال پنجم بعثت در مکه مکرمه چشم به دنيا گشود. صديقه، طاهره، مباركة، زكيّه، راضيه، مرضيّه، محدثَّه و بتول القاب حضرتش مي باشد. زهرا(س) در خانه اي که محل نزول وحي و آيات قرآن است پرورش و بزرگ شده است.

حضرت زهرا(س) بيشتر اوقات شب را به عبادت مشغول مي شد. آن قدر نمازهاى شب ايشان طولانى مي شد كه پايش ورم مي كرد و در نمازهايش براي مردان و زنان با ايمان دعا مي کرد. و ايشان هميشه سفارش مي کرد که همسايه مقدم است. حضرت زهرا(س) بعد از ازدواج با اميرالمؤمنين على(ع)، به عنوان بانويى نمونه بر تارك قرون و اعصار درخشيد. شوهري چون اميرالمومنين(ع) که بيش از سيصد آيه از قرآن شريف درباره او نازل شده. شوهري که از نظر تاريخ، قطعي است که اسلام مرهون او است. شوهري که به اعتراف اهل تسنن، عمر بيش از هفتاد مرتبه در مواقع مختلفه گفته : لولا علي لهلک عمر. زهرا(س) هرگز از انجام عمل خير دريغ نمي کرد.
روزي پيرمرد فقيري و گرسنه نزد پيامبر اکرم(ص) آمد و و درخواست کمک کرد. پيامبر فرمود: اكنون چيزى ندارم ولى«راهنماى خير چون انجام دهنده آن است.» سپس او را به منزل فاطمه(س) راهنمايى كرد. بدين جهت پيرمرد به خانه زهرا(س) رفت و از ايشان کمک خواست. زهرا(س) فرمود: ما نيز اكنون در خانه چيزى نداريم، سپس گردن بندى را كه دختر حمزة بن عبدالمطّلب به او هديه كرده بود از گردن باز كرد و به پيرمرد فقير داد.مرد بينوا گردن بند را گرفت و به مسجد آمد. پيامبر(ص) هم چنان در ميان اصحاب نشسته بود و پيرمرد عرض كرد: اى پيامبرخدا(ص)، فاطمه(س) اين گردن بند را به من احسان نمود تا آن را بفروشم و به مصرف نيازمنديم برسانم. پيامبر(ص) گريست. عمّار ياسر با اجازه پيامبر(ص) گردن بند را از پيرمرد خريد. عمار پس از خريد گردن بند، گردن بند را به غلام خود داد و گفت: اين را به رسول خدا(ص) تقديم كن، خودت را هم به او بخشيدم. پيامبر(ص) نيز غلام و گردن بند را به فاطمه بخشيد. غلام نزد فاطمه(س) آمد و آن حضرت گردن بند را گرفت و به غلام فرمود: من تو را در راه خدا آزاد كردم. غلام خنديد. فاطمه(س) راز خنده اش را پرسيد. پاسخ داد: اى دختر پيامبر(ص)! بركت اين گردن بند مرا به خنده آورد كه گرسنه اى را سير كرد، برهنه اى را پوشاند، فقيرى را غنى نمود، پياده اى را سوار نمود، بنده اى را آزاد كرد و عاقبت هم به سوى صاحب خود برگشت.
زهرا(س) و خاندان ايشان به امر پيامبر براي شفاي حسنين(ع) سه روز روزه نذر کردند. درروز اول هنگام افطار فقيري رسيد و در خواست غذا کرد. زهرا(س) افطار خود و خانواده خود را به فقير دادند. روز دوم در هنگام افطار يتمي نزد خانه ايشان امد و درخواست کمک کرد. زهرا(س) بار ديگر افطار خود و خانواده خود را به يتيم دادند. روز سوم در هنگام افطار اسيري نزد ايشان آمد و درخواست غذا کرد و اين بار هم زهرا(س) افطار خود و خانواده خود را به اسير دادند. که آيه شريفه نازل شد(و يطعمون الطعام علي حبه مسکينا و يتيما واسيرا. انما نطمعکم لوجه الله لا نريد منکم جزاءا و لا شکورا). يعنى با اين كه اشتهاى آن طعام را داشتند ولى ايثار كردند، به مسكينان مسلمين، به ايتام مسلمين، و به اسراى مشركين. و ما فقط براي رضاي خدا به شما طعام مي دهيم و از شما هيچ پاداش و سپاسي هم نمي طلبيم. اين اشاره به عصمت زهرا(س) است كه اين گونه براي رضاي خدا و ا حياء اخلاق اسلامي خدا را فداي اسلام مي کنند.
در دامن پاک فاطمه زهرا(س) بود که دو امام بزرگوار و دو شخصيت ممتاز عالم بشري، حضرت امام حسن(ع) مظهر حلم و وقارو حضرت امام حسين(ع) سرور شهيدان تربيت يافتند، و نيز زينب کبري(س) حماسه مجسم و مجسمه شجاعت و نمونه يکتا در سخنوري و حق طلبي که پيام حسيني و حماسه عاشورا را در جهان اعلام کرد و نقاب شرک و ريا و پستي و دنياپرستي را از چهره يزيد و يزيديان به يک سو زد.

زهرا(س) از نظر فرزند ام الائمه است، مادر عصاره عالم خلقت حضرت بقيه الله است. در نبرد خندق، فاطمه زهرا(س) نانى را براى رسول خدا(ص) برد، پيامبر پرسيد: اين چيست؟ فاطمه(س) پاسخ داد: نان پختم، دلم آرام نگرفت تا اين كه براي تان آوردم. پيامبر فرمود: اين اوّلين غذايى است كه پس از سه روز در دهان مي گذارم. در سال يازدهم هجري در آخر ماه صفر رحلت جانگداز پيامبر(ص) پيش آمد وچه دردآور بود جدايي اين پدر و دختر، پدري چون پيامبرگرامي که هميشه هنگام سفر با آخرين کسي که وداع مي کرد و او را مي بوييد و مي بوسيد، دخت گراميش بود و چون از سفر بازمي گشت، اولين ديدار را با دخترش داشت. پيوسته از حالش جويا مي شد و رازي از رازها را در گوش جانش مي گفت و دختري که پيوسته از کودکي در کنار پدر بود و از او پرستاري مي کرد. بيمارى رسول خدا(ص) در روزهاى آخر عمرش شدّت يافت. فاطمه(س) در كنار بستر پيامبر(ص)، چهره نورانى و ملكوتى پدر را مي نگريست كه از شدّت تب عرق مي ريخت. فاطمه در حالى كه به پدر نگاه مي كرد به گريه افتاد، پيامبر(ص) نتوانست ناآرامي دخترش را تحمّل كند، در گوش او سخنى گفت كه فاطمه(س) آرام شد و لبخند زد. فاطمه(س) گفت: پدرم به من فرمود: تو نخستين كس از اهل بيت من هستى كه به من ملحق مي شوى، و از اين رو شاد شدم.
فاطمه(س) تا وقتى كه رسول خدا(ص) از دنيا نرفته بود، سختى ها و تلخى ها زندگى را با ديدن سيماى تابناك پيامبر اكرم(ص) بر خود هموار مي نمود، ملاقات پدر تمام رنج ها را از خاطرش مي زدود و به او آرامش و قدرت مي بخشيد. امّا مرگ پدر، مظلوم شدن شوهر، از دست رفتن حقّ، و بالاتر از همه دگرگوني هايى كه پس از رسول خدا(ص) ـ به فاصله اى اندك ـ در سنّت مسلمانى پديد آمد، روح و سپس جسم دختر پيغمبر(ص) را سخت آزرده ساخت. چنان كه تاريخ نشان مي دهد، او پيش از مرگ پدرش بيمارى جسمي نداشته است. فاطمه را شبانه دفن كردند و على(ع) او را به خاك سپرد و رخصت نداد تا ابوبكر بر جنازه او حاضر شود، و او اين گونه مظلوم و شهيد از دنيا رفت. در تاريخ شهادت آن بانوى بزرگ نيز محدّثان اقوال گوناگونى دارند كه مشهورتر از همه، سيزده جمادى الاولى سال يازده هجرى و ديگرى سوم جمادى الثّانى همان سال است. حضرت زهرا(س) در سال يازدهم از هجرت، سوم جمادي الثاني به دست گردانندگان سقيفه بني ساعده شهيد شد.